the best favorites شعر آرشيو وبلاگ نويسندگان تو را با دست خود ساختم مترسک طلا زرین و زیبا چون عروسک تورا خانه ای دادم به قلبم تا برم با خود به قبرم بشد ایام و شدعادت با تو بودن شدی فرانروای تاروپودم تورا ترجیح دادم به مهراب و به سجده پشت کردم به هر هورو فرشته شدی معبودو من دائم به عبدت چه دیوانه مرا کردی توعبدت ولی تو با یک عبد قانع نبودی به یکباره به خود معبود دیدی تازه فهمیدم که تو معبود دیدی که خود مترسک باغ بهاری گفتی اورا ترک و مرا پایداربودی دروغگو و دغل بودی ولی شیطان نبودی یقیناّ وقت سجده تو بودی عقل شیطان را ربودی تو را با این همه هنوز دارم به سجدهً تو شیطان امیدوارم به این امید تو را از او ربودم میان جنگل معشوق بردم در آنجا با دلم در بند کردم تورا با نام خود سر بند کردم تورا در جنگلم محکوم کردم به این گونه برایت حکم کردم درآنجا تو نویسی روی هر برگ از اکنون تا قیامت یا تو یا مرگ
نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||
![]() |